نگاهى به رابطه احکام اسلام با ادیان دیگر

سه شنبه 18 تير 1398
14:49
admin

از منظر اسلام، ادیان توحیدى از یک منبع سرچشمه گرفته و در طول حیات بشر به تکامل رسیده‏اند و عدم توانایى پذیرش دین کامل توسط بشر اولیه موجب شد دین به صورت تدریجى بر بشر نازل شود و دین اسلام آخرین حلقه از ارسال دین توسط ذات اقدس الهى به شمار مى‏رود. نکته‏اى که اینجا به ذهن مى‏رسد آن است که آیا احکام اسلام به طور مستقیم از ادیان دیگر اقتباس شده، یا آن که این احکام توسط ذات اقدس الهى در قالب جدید اما کامل به صورت وحى در اختیار نبى مکرم اسلام(ص) قرار گرفته است؟ آیا احکامى که در ادیان گذشته بوده با همان شکل و محتوا یا با اندکى تغییر در اسلام مطرح شده، یا دچار تغییرات شکلى و محتوایى شده است؟

عدم تبیین کامل این مطلب ـ چگونگى تعامل احکام اسلام با ادیان دیگر ـ مى‏تواند علت طرح مباحثى چون اقتباس احکام اسلام از ادیان دیگر، نبود مطلب جدید در اسلام و... در نتیجه، عدم برترى اسلام بر ادیان دیگر و جواز تبعیت از هر دینى ـ پلورالیسم دینى ـ گردد؛ از این رو لازم است رابطه احکام اسلام با ادیان دیگر مورد بررسى قرار گیرد تا راهگشاى مناسبى براى پاسخ به پرسشهاى یاد شده باشد.
در این نوشتار، به مسائل زیر مى‏پردازیم:
ـ تبیین چگونگى رابطه احکام اسلام با ادیان دیگر؛
ـ بررسى یکى از احکام مشترک، براى تبیین این تعامل بین اسلام و ادیان دیگر؛
ـ بررسى بخشى از احکام ویژه اسلام براى تبیین وجود احکام جدید در این دین.
1ـ تبیین چگونگى رابطه احکام اسلام با ادیان دیگر
دین مقدس اسلام، آخرین دین آسمانى است که از طرف پروردگار یکتا براى هدایت بشر نازل شده است و پیامبر گرامى اسلام حضرت محمد بن عبدالله صلى الله علیه و آله نیز آخرین سفیر الهى است که از طرف خداوند متعال براى ابلاغ و تعلیم این دین مقدس برگزیده شده است. در کتب آسمانى پیشین، اغلب به پیامبر بعدى اشاره مى‏شد و مردم به آمدن آن پیامبر، بشارت داده مى‏شدند؛ همان گونه انجیل به آمدن پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله بشارت داده است اما قرآن کریم از یک طرف اعلام مى‏کند که دین کامل شده است: «الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ الإِْسْلامَ دِیناً»(2) و از طرف دیگر پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله را آخرین پیامبر معرفى مى‏کند: «ما کانَ مُحَمَّدٌ أَبا أَحَدٍ مِنْ رِجالِکُمْ وَ لکِنْ رَسُولَ اللّهِ وَ خاتَمَ النَّبِیِّینَ»(3) هر چند از دیدگاه شیعه این به معناى قطع ارتباط با آفریدگار هستى نیست بلکه اوصیاى نبى مکرم اسلام صلى الله علیه و آله ـ که دوازده نفرند و اول آنها حضرت امیرالمؤمنین على بن ابى‏طالب7 و آخر آنها حضرت حجة بن الحسن العسکرى(عج) است ـ حاملان دین تحریف نشده الهى در هر عصرى بوده و هستند و وظیفه تفسیر، تطبیق و اجراى احکام الهى را بر عهده دارند(4) اما دین اسلام، دین کامل شده‏اى است که بعد از اتمام رسالت پیامبر اکرم9 و رحلت آن بزرگوار چیزى بر آن اضافه نخواهد شد: «حلال محمد صلى الله علیه و آله حلال الى یوم القیامه و حرامه حرام الى یوم القیامه.»(5)
از آنجا که هر دین جدید آسمانى کاملتر از دین سابق بوده و به عنوان دین زنده از سوى ذات اقدس الهى بر بشر عرضه مى‏شد و مى‏بایست طبق آن، عمل شود، طبعا دین گذشته را نسخ مى‏نمود و دیگر عمل به احکام آن مجزى نبود. بر این اساس، دین اسلام نیز به عنوان آخرین دین آسمانى ادیان گذشته را نسخ نموده وتنها دین معتبر الهى براى تمام اعصار است.
حال این پرسش مطرح مى‏شود که آیا اسلام، رابطه خویش را با ادیان گذشته به طور کامل قطع کرده است یا آن که بین اسلام و ادیان گذشته رابطه تکاملى وجود دارد؟ به دیگر سخن، آیا بعد از نزول اسلام هیچ گونه مباحثى از ادیان گذشته به رسمیت شناخته نشده است یا مى‏توان گفت دین نزد خداوند متعال یک چیز بیشتر نبوده و نیست ولى براى عدم آمادگى بشر آرام آرام و طى قرون متمادى و به وسیله انبیا بر بشر عرضه شده است تا آن که در عصر ظهور اسلام که مردم به رشد و بلوغ کافى رسیدند، دین نیز در مرحله عالى و کامل خویش ظاهر شد؟
در پاسخ باید گفت اصل دین در نزد خداوند یک چیز بیشتر نیست: «إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللّهِ الإِْسْلامُ»(6) اما شرایع متعدد بود: «لِکُلٍّ جَعَلْنا مِنْکُمْ شِرْعَةً وَ مِنْهاجاً»(7) چرا که فهم و ادراک مردم تفاوت داشت.
توضیح، این که ادیان توحیدى، داراى اصول مشترک بسیارى هستند مانند توحید، نبوت، معاد و...؛ این اصول مشترک، در همه ادیان وجود دارد؛ هر چند مباحث همین اصول مشترک نیز در ادیان رو به رشد، نسبت به ادیان گذشته عمیقتر است. به همین جهت، پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله آنچه در کتب آسمانى دیگر آمده است را تصدیق مى‏کند: «وَ لَمّا جاءَهُمْ رَسُولٌ مِنْ عِنْدِ اللّهِ مُصَدِّقٌ لِما مَعَهُمْ نَبَذَ فَرِیقٌ مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ کِتابَ اللّهِ وَراءَ ظُهُورِهِمْ کَأَنَّهُمْ لا یَعْلَمُونَ»(8)
استاد جوادى آملى ـ دام ظله ـ مى‏نویسد:
«تفاوت ادیان الهى هرگز در اصل دیانت که همان اسلام است، نمى‏باشد بلکه تفاوت، در مذاهب و شرایع است؛ زیرا اصل دین که همان توحید، وحى، رسالت، عصمت، امامت، عدالت، برزخ، قیامت و امورى از این قبیل است، همان خطوط کلى است که انسان بر اساس فطرت و سرشت الهى خویش مسیر و هدف و حرکت خود را بر آن استوار مى‏سازد.... و در آیات قرآن کریم تا آنجا که محور گفتار اصول دین یا خطوط کلى فروع آن است، سخن از تصدیق انبیا نسبت به یکدیگر است: «مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ الْکِتابِ وَ مُهَیْمِناً عَلَیْهِ»(9) قرآن کتب الهى را که پیش روى دارد تصدیق کرده و مهمین بر آنهاست و اما آنجا که محور گفتار، فروع جزئى دین است سخن از تعدد، تبدیل، تغییر و نسخ است.»(10)
نتیجه آن که ادیان آسمانى، داراى مشترکات فراوانى هستند و آنچه موجب تمایز آنهاست احکام فرعى و جزئى است که همین احکام فرعى و جزئى چون به اصل دین برمى‏گردد موجب فهم بیشتر و عمیقتر آن اصول مى‏شود. بر همین اساس، ادیان گذشته منسوخ شده و دین جدید جایگزین آنها مى‏گردد. دین اسلام نیز داراى مشترکات فراوانى با ادیان آسمانى پیشین همچون مسیحیت و یهودیت است اما مبانى عمیقتر و دقیقترى دارد. از این رو بعد از ظهور اسلام تدین به ادیان پیشین روا نبوده و نمى‏توان گفت چون آسمانى است پس قابل عمل است؛ زیرا همان گونه که گذشت آن ادیان به سبب انطباق با افراد آن عصر داراى احکام کمتر و کم عمقتر است. صرف آسمانى بودن دین نیز، مجوّزى براى عمل به آن ادیان نیست؛ زیرا اولاً: انبیاى آن ادیان گذشته مقدار زمان عمل به دین خود را تا آمدن دین جدید مى‏دانستند. از این رو، به پیامبر بعدى و دین بعدى بشارت مى‏دادند.
ثانیا: احکام آن ادیان، براى انسانهاى این عصر مفید نیستند. به همین جهت، فسخ شده و از درجه اعتبار ساقط گردیده‏اند.
ثالثا: ادیان گذشته دچار تحریف جدى شده‏اند؛ به گونه‏اى که از کتابهاى آسمانى چون تورات و انجیل چیزى جز نام نمانده است و دخالت انسان در این کتابها آنقدر آشکار است که حتى یهودیان و مسیحیان به آن اعتراف دارند.
بنابراین، قول به پلورالیسم دینى و تکثر در دین، امرى موهوم و بیشتر بازى با الفاظ است؛ چرا که دین در هیچ عصرى داراى کثرت نبوده و نیست بلکه دین یک امر واحد است (اسلام) اما این که شریعتهاى مختلفى وجود دارد و حتى امورى زمینى چون بودایى، شینتو دین شمرده مى‏شود، هرگز به معناى دین آسمانى نبوده و نیست.(11) در اینجا بحث در ادیان آسمانى است که در هر عصرى یکى بیشتر نبوده و بعد از نزول قرآن کریم و رسالت حضرت محمد بن عبدالله صلى الله علیه و آله تنها دین قابل تبعیت، دین اسلام است و دینهاى طبیعى چون بودایى و شینتو، دین محسوب نمى‏شوند.
2ـ بررسى بخشى از احکام مشترک بین اسلام و ادیان دیگر
آنچه گفتیم بخوبى روشن مى‏سازد که برخى از احکام بین ادیان آسمانى مشترک است و این احکام در هر دین جدید نسبت به دین دیگر تکامل یافته‏تر است تا با خصوصیات قوم و ملت جدید منطبق باشد. از آنجا که دین اسلام، آخرین دین الهى است این احکام در اسلام به گونه‏اى طرح شده که بر همه اعصار منطبق باشد و این به معناى اقتباس دین جدید از دین پیشین نیست اما برخى، به دلیل عدم درک این حقیقت، اشتراک بعضى احکام با ادیان سابق را نشانه نقص اسلام مى‏دانند. عدم پاسخ درست به این نکته، ممکن است منشأ سخنانى چون عدم فرق بین ادیان و موجه بودن عمل به هر دینى گردد. از این رو، به بررسى برخى از این سخنان مى‏پردازیم تا روشن شود صرف اشتراک احکام در ادیان به معناى یکسان بودن آن احکام نیست.
الف) روزه
برخى، در مورد روزه نوشته‏اند:
«روزه از یهود به اسلام آمده است؛ نهایت از مجراى عادات اعراب جاهلیت که روز دهم «عاشورا» یعنى کبور را روزه مى‏گرفتند. سپس از هجرت به مدینه هنگامى که قبله تغییر کرد، روزه نیز به ایام معدود مبدل شده است؛ یعنى ده روز اول محرم را روزه مى‏گرفتند و پس از آن که مسلمانان خرج خود را از یهود کاملاً جدا کردند، ماه رمضان به روزه اختصاص یافت.»(12)
بررسى
1ـ این که گفته شده اعراب جاهلیت روز دهم محرم را روز مى‏گرفتند، مشخص نیست از چه منبعى ذکر شده است؛ زیرا آنچه در کتابهاى مختلف مى‏خوانیم، آن است که روزه این روز مربوط به یهودیان است. در لغت‏نامه دهخدا آمده است:
«[کب بو] (کلمه عبرى به معناى کفاره گناه) دهم روز از تشرین که جهودان در آن روز روزه دارند در مدت بیست و پنج ساعت و ابتدا کنند روز نهم پیش از آفتاب فرو شدن نیم ساعت و تمام شود بر روز دهم نیم ساعت گذشته از غروب و شاید که این کبور به روز یکشنبه افتد یا سه‏شنبه یا به روز آدینه و نام دیگر آن عاشورا باشد.»(13)
2ـ در روایات شیعه و سنى به اخبارى برخورد مى‏کنیم که روزه روز دهم را مستحب مى‏دانند(14) و از طرفى در برخى احادیث شیعه روزه گرفتن این روز، مذمت شده است. برخى، سعى در جمع بین این دو دسته روایات نمودند که مواردى از این وجه جمعها را نقل مى‏کنیم:
ـ مرحوم شیخ طوسى، بعد از نقل احادیث دالّ بر استحباب و احادیث دالّ بر منع از روزه در روز دهم محرم بین آنها چنین جمع مى‏کند که اگر روزه براى حزن باشد خوب است و اگر براى سرور و فضل این روز باشد که بنى امیه مى‏گویند، ممنوع است.(15)
ـ در حاشیه من لا یحضره الفقیه به نقل از مرحوم شعرانى مى‏فرماید:
«اظهر نزد من این است که اخبار وارده بر فضل روزه روز دهم، محمول بر تقیه است و استحباب، آن است که امساک بر وجه حزن تا عصر، بدون قصد روزه باشد.»(16)
ـ محدث کبیر مرحوم حاج شیخ عباس قمى در مفاتیح الجنان روایات دال بر استحباب روزه در روز عاشورا را اثر وضع و جعل بنى امیه مى‏داند و مى‏نویسد:
«تبرک بنى امیه به این یوم مشئوم بر چند وجه است... و دیگر التزام به روزه این روز است که اخبار کثیره در فضل او وضع کرده‏اند.»(17)
و مرحوم مجلسى قدس سره در بحارالانوار مى‏نویسد:
«در جلد سوم تاریخ نیشابور حاکم دیدم که در ترجمه نصر بن عبدالله نیشابورى به اسنادش به سعید بن مسیب از سعد نقل کرد که پیامبر صلى الله علیه و آله در روز عاشورا روزه نگرفت.»(18)
با توجه به آنچه گذشت، انتساب گرفتن روزه عاشورا به مسلمانان، آن هم بدون هیچ گونه احتمال خلافى جاى تأمل دارد؛ مگر آن که مراد منتقد بنى امیه باشند که با ظاهر کلام وى سازگار نیست.
3ـ این که گفته شد: «روزه، اول بار در ده روز اول ماه محرم واجب شد و بعد به ماه رمضان انتقال پیدا کرد.» منطبق بر اسناد تاریخى نیست؛ چرا که در کتابهاى شیعیان و سنّیان، روزه از ابتدا در ماه رمضان واجب شد؛ به عنوان نمونه در تاریخ یعقوبى آمده است: خداوند در ماه رمضان روزه را واجب کرد.(19) و در شذرات الذهب آمده است: در سال دوم قبله مسلمانان تغییر پیدا کرد و این در ظهر روز سه‏شنبه نیمه شعبان بود و در آن سال روزه واجب شد.(20)
4ـ قرآن کریم به وجود روزه در امتهاى گذشته تصریح مى‏کند: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُتِبَ عَلَیْکُمُ الصِّیامُ کَما کُتِبَ عَلَى الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ»(21) مفسرین نیز معتقدند اصل روزه در تمام ادیان آسمانى بوده است و حتى از حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام نقل شده که از زمان آدم روزه واجب بوده است.(22) اما در کیفیت و کمیت آن در ادوار گذشته تفاوت داشت. در برخى ادیان، روزه به معناى خوددارى از بعضى از امور چون خوردن گوشت و سخن نگفتن آمده است.(23) گاهى ایام روزه چهل روز بوده است(24). گاهى شب و روز را روزه مى‏گرفتند و گاهى دو روز را به هم متصل مى‏کردند که به آن، روزه وصال مى‏گفتند.(25)
نکاتى که یادآور شدیم روشن مى‏سازد که اولاً: وجود روزه در امتهاى گذشته مورد تأیید قرآن کریم است اما این نه به معناى اقتباس از آنها بلکه به دلیل یکى بودن منبع ادیان یعنى وحى است و اختلاف در چگونگى و تعداد روزهاى روزه هم به دلیل شرایط خاص هر دوره بود.
ثانیا: اختلاف کمّى و کیفى روزه در امتهاى گذشته با وجود اصل روزه در ادیان مختلف بهترین گواه بر عدم جعل روزه توسط متدینین است. به دیگر سخن، اختلاف در کمیت و کیفیت به نوع تشریع روزه در هر دینى، بر مى‏گردد؛ نه این که دینى از دین دیگر اقتباس کرده باشد.
5ـ حکمت روزه و ارزش آن را باید در کتابهاى مربوط جستجو نمود،(26) اما توجه به این نکته مفید است که اسلام، دینى است منطبق بر فطرت انسانى و انسان نیز فطرت خداجو دارد.(27)

منبع:ensani

[ بازدید : 89 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]
نام :
ایمیل :
آدرس وب سایت :
متن :
:) :( ;) :D ;)) :X :? :P :* =(( :O @};- :B /:) =D> :S
کد امنیتی : ریست تصویر
تمامی حقوق این وب سایت متعلق به teter است. || طراح قالب avazak.ir
ساخت وبلاگ تالار اسپیس فریم اجاره اسپیس خرید آنتی ویروس نمای چوبی ترموود فنلاندی روف گاردن باغ تالار عروسی فلاورباکس گلچین کلاه کاسکت تجهیزات نمازخانه مجله مثبت زندگی سبد پلاستیکی خرید وسایل شهربازی تولید کننده دیگ بخار تجهیزات آشپزخانه صنعتی پارچه برزنت مجله زندگی بهتر تعمیر ماشین شارژی نوار خطر خرید نایلون حبابدار نایلون حبابدار خرید استند فلزی خرید نظم دهنده لباس خرید بک لینک خرید آنتی ویروس
بستن تبلیغات [X]